شب كه مى شود من و باران و لالايى نفسهايم حرفهايى ست كه هيچ وقت به تُ نگفته ام تُ بدان هر كجاى دنيا كه باشى باران به خاطر دوست داشتن تُ مى بارد تو که خیالت هست ڪه قلبم دیوانه ے توست و زیبایے نگاهش همچون دریایے توست ڪه در قلب من همواره جارے است انگار ڪسے جز تو به چشمانم نمے آید و تـــــღـــــو قشنگترین تماس از دست رفتهے آغوش منی خودت بگو ڪے ڪجا در کدام جهان در کدامین خیال در ڪدامین نیمڪت خالے یا ڪدامین ڪافهے چوبے یا زیر ڪدامین درخت چنار و یا زیر ڪدامین باران منتظر زنگ آغوشت باشم ترجمه عشق می ڪنم برای تو بهترینم به تصویرسازی می پردازم صورتت را چشمانت را لبهایت را فرهاد وار از تمام ڪوهها تندیسِ عشق♡می سازم نیاموخته می دانم ڪه دوستت دارم چگونہ مے توانم دوستت نداشته باشم تو ڪه برهنہ در جان شعرهایم نفس نفس میزنی در بے تابیهاے دلم دست میبَرے بیا و گره بزن آغوشی را به تنت که دلتنگ توست عشق در وقت نیاز آغوش میخواهد و یک شانهی محکم
:: برچسبها:
دلنپشته غم فراق ,
|